
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۰۱۱
۱
تو رفته ای و ز تو نامه ای به من نرسد
چگونه قصه دردم به مرد و زن نرسد؟
۲
دلم که می پرد اندر هوای تو مرغی ست
که از وطن برود، باز در وطن نرسد
۳
مرا کشی و نپوشی به عیب من دامن
شهید را چه تفاوت، اگر کفن نرسد
۴
گرفت گریه من دامن تو، مسکین چشم
اگر ز یوسف ما بوی پیرهن نرسد
۵
چنان همی رود اشکم که گر گشایی تیر
به چشم من رسد، اما به اشک من نرسد
۶
بماند در شکن گیسوی تو دل، هشدار
که آتش دل خسرو بدان شکن نرسد
نظرات