
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۰۱۵
۱
به هر جنبش که در زلفت ز باد صبحگاه افتد
بسا دلهای مسکینان کزان زلف دو تاه افتد
۲
گل اندر خوابگاه نرگس افتد گر وزد بویت
ولیکن عشق بازان را خسک در خوابگاه افتد
۳
تو می رو مست و غلتان، کو هزاران توبه باطل شو
چه غم دارد ازان شاهد که زاهد در گناه افتد؟
۴
ز چشمت کاروان صبر من تاراج کافر شد
مسلمانان، کسی دیده ست کاندر شهر راه افتد؟
۵
تو جولان می زنی و طالبان چون گرد دنبالت
مبادا کان عنان در دست مست او مخواه افتد
۶
سرم خاک ره سروی که چون بینند بالایش
کلاه افتد ز سر بر خاک و سر پیش کلاه افتد
۷
هوس دارد که در پایت سراندازی کند خسرو
ولیکن کسی گدا را راه پیش پادشاه افتد؟
نظرات