
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۰۲۷
۱
حد حسنت گر اهل دل بدانند
دو عالم در ته پایت فشانند
۲
مسیح و خضر را آن روی بنمای
بکش، جانا، مرا، گر زنده مانند
۳
مبین کایینه لافد از ضمیرت
که می گوید دروغی راست مانند
۴
لبت را جان توان خواندن، ولیکن
نمی دانم که آن خط را چه خوانند؟
۵
مرنج، ای پاکدامن، عاشقانت
اگر بر چشم تر دامن فشانند
۶
نخواهم زیست زخم عشق کاریست
رقیبان را بگو تیغم نرانند
۷
مکن بر ما نصیحت ضایع، ای دوست
که مستان لذت تقوی بدانند
۸
بگویش، ای صبا، گه گه پس از ما
که اهل خاک خدمت می رسانند
۹
نه جایی کز گل رویت چکد خون
دو چشم خسرو آنجا خون چکاند
نظرات