امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۱۰۲۸

۱

خوش آن شبی که سرم زیر پای یار بماند

دو دیده در ره آن سرو گلعذار بماند

۲

شرابها که کشیدم به روی ساقی خویش

برفت از سر و درد سر و خمار بماند

۳

چراش سیر ندیدم که زود گشتم مست

مرا درون دل این داغ یادگار بماند

۴

گر آب خضر خورم درد سر دهد که مرا

به کام لذت مهمان خوش گوار بماند

۵

گذشت آن شب و آن عیش و آن نشاط، ولیک

به یادگار درین سینه فگار بماند

۶

چگونه بر کنم آخر که خاک بر سر من

سری که در ره جولان آن سوار بماند

۷

به یاد پات یکی بوسه یادگار دهم

که جان همی رود و دست و پا ز کار بماند

۸

حدیث اهل نصیحت نگنجدم در دل

که در درونه سخنهای آن نگار بماند

۹

کنون چنان که همی بایدت بکش، ای دوست

که عقل و صبر مرا دست اختیار بماند

۱۰

مرا ز بخت دلی بود پیش ازین نالان

برفت آن دل و این ناله های زار بماند

۱۱

غمم بکشت به زاری و هم خوشم، باری

که این فسانه خسرو به گوش یار بماند

تصاویر و صوت

نظرات