
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۰۳۲
۱
غارت عشقت رسید، رخت دل از ما ببرد
فتنه به کین سر کشید، شحنه به خون پی فشرد
۲
شد ز خیالت خراب سینه ما، چون کنیم؟
موکب سلطان بزرگ، کلبه درویش خرد
۳
جان که به دنبال تست، چند عنانش کشیم
چون ز پیت رفتنیست هم به تو باید سپرد
۴
عشق اگر ذره ایست سهل نباید گرفت
آتش اگر شعله ایست، خرد نباید شمرد
۵
عشق که مردان کشد سفله نجوید حریف
تیغ که سرها برد موی نداند سترد
۶
شوق که باقی بود، یار چه خوب و چه زشت؟
دوست چو ساقی بود، باده چه صاف و چه درد؟
۷
هستی ما زان تست ترک دلی گیر، از آنک
نزد مقامر خطاست قلب زدن گاه برد
۸
در هوس مردنم، لیک ته پای او
گر نکشد او ز ننگ، ما بتوانیم مرد
۹
خسرو، اگر عاشقی، سربه میان آر، ازآنک
هر که بدین راه رفت، سر به سلامت نبرد
نظرات