
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۰۳۸
۱
پای ناز ارچه گهی جانب ما نگذارد
هم توان زیستن، ار جای به جا نگذارد
۲
این که هر بار گذارد قدم و زار کشد
هم به یکبار همان تیغ چرا نگذارد؟
۳
هیچ رنجیش مباد، ار چه درین بیماری
هیچ روزی قدمی جانب ما نگذارد
۴
خود برد اشک به کو درد دل ماش، از آنک
آنچه اندر دل ما هست صبا نگذارد
۵
دی به دشنامی ذکرم به زبانش می رفت
شکر این لطف رهی جز به دعا نگذارد
۶
جان ترا سجده کند، ای بت کافر دل و بس
هر نمازی که دگر هست روا نگذارد
۷
طاق ابروی بلند تو قومی محرابی ست
که درو چشم تو جز خواب قضا نگذارد
۸
غمزه را گوی، گرت کشتن جمعی هوس است
که کسی بهتر ازو حق بلا نگذارد
۹
سبق بیداد که پیش تو گرفته ست فلک
بر رخ خسرو یک حرف خطا نگذارد
نظرات