
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۰۴۲
۱
چو باد صبح به آن سرو خوش خرام شود
سلام گویم و جان همره سلام شود
۲
غلام اویم و هر کس که بیند آن صورت
ضرورت است که همچو منش غلام شود
۳
عنایتی که رهی نیم کشت غمزه تست
به یک اشارت ابروی تو تمام شود
۴
جدا کنی تو و من پیش خلق شکر کنم
مرا جمال تو باید که نیک نام شود
۵
لب و دهان و رخت هر یکی بلای دل اند
یکی دلم چه کند، جانب کدام شود؟
۶
به چند سوز دل از آه کار پخته کنم
دگر ره از خنکی های بخت خام شود
۷
به فتوی خط او کآیتی ست می ترسم
که خواب بر همه کس بعد ازین حرام شود
۸
میان غم زدگانم بخوان که پیش ملک
فقیر نیز بگنجد که بار عام شود
۹
ببرد خواب ز همسایه ناله خسرو
مباد مرغ چمن پای بند دام شود
نظرات