امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۱۰۴۴

۱

دلدار مرا بهره به جز غم نفرستاد

بر درد دل سوخته مرهم نفرستاد

۲

چندین شب غم رفت که مهتاب جمالش

نوری به سوی زاویه غم نفرستاد

۳

عمرم به سر آورد به امید می وصل

شربت که گه مرگ بود هم نفرستاد

۴

ماییم و سر جوش جگر، جام لبالب

کز بزم وفا رطل دمادم نفرستاد

۵

دی نرم تری گفت سخن، تیر عتابش

از سینه گذاشت، ار چه که محکم نفرستاد

۶

لعلش که عطا کرد به شاهان در و یاقوت

در یوزه درویش مسلم نفرستاد

۷

یک خنده نکرد از پی جان داری بیمار

گرینده کسی نیز به ماتم نفرستاد

۸

شادم به جگر سوزی هجرانش که باری

این مایه ز اقبال خودم کم نفرستاد

۹

بویی به صبا ده که شده لنگر خسرو

تا باد برونش از حد عالم نفرستاد

تصاویر و صوت

نظرات