امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۱۰۷۱

۱

نگارا، چشم رحمت سوی من دار

عنایت بر تن چون موی من دار

۲

مده، ای پارسا، بیهوده بندم

دلی، گر می توانی،سوی من دار

۳

دو تا شد بازویم زیر سر، آخر

دمی سر در خم بازوی من دار

۴

جفا کم کن، ولی گر خواهدت دل

نمی گویم که شرم از روی من دار

۵

هنوزم چند خواهی سوخت، ای چرخ؟

بکش یا دوست را پهلوی من دار

۶

دلم کز دست هجران خود شد، ای اشک

ببر در پیش آن بدخوی من دار

۷

مکن بیچاره خسرو را فراموش

زبان گه گه به گفت و گوی من دار

تصاویر و صوت

نظرات