
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۰۸
۱
ای خط خوش از مشک تر انگیخته مه را
بر دفتر طاعت رقمی رانده گنه را
۲
افگند دل ما همه در چاه زنخدان
وانگاه بپوشید به سبزه سر چه را
۳
هر چند که زلف تو سپاهیست جهانگیر
هر روز پریشان نتوان کرد سپه را
۴
پیراهن یک شهر ز دست تو قبا شد
یک بار چنین کج منه، ای شوخ، کله را
۵
خسرو نگرفت از تب عشق تو قراری
چه جای قرارست در آتشکده که را
نظرات