
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۰۸۱
۱
ای از تو خوبان خوردن خون تو از همه خونخواره تر
عیاره ای کافر دلی چشمت ز تو عیاره تر
۲
من عاشقم بر روی تو، نادان چه سازی خویش را؟
دانی که نبود بی سبب چشم کسی همواره تر
۳
چندی ز جور خود مرا رخساره تر دیدی به خون
لب تر نکردی هیچ گه کز چیست این رخساره تر؟
۴
در کشتن بیچارگان آشفتی و بر من زدی
دانم ندیدی در جهان کس را ز ن بیچاره تر
۵
هر روزت آیم بنگرم، پس بار دیگر بی خبر
صد پاره گشته جامه هم، وز جامه جانم پاره تر
۶
از یاوه گردی های دل از جستجوی نیکوان
من از جهان آواره ام، صبرم ز من آواره تر
۷
بگذار دل را، خسروا، چون پند تو می نشنود
خاموش کن دیوانه را، آوار ازان غمخواره تر
تصاویر و صوت

نظرات