
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۰۸۲
۱
ماه ندیدی ار دلا، یار چو ماه من نگر
در رخ او نظاره کن، صنع آله من نگر
۲
گفتمش از لبت چشان، گفت برو، وزین هوس
هجده هزار هم چو خود بر سر راه من نگر
۳
دفع کنم ز گریه من شعله دمی ز توتیا
سوخته جان و دل بسی زآتش و آه من نگر
۴
این طرفم زبان دهد کان توام به جان و دل
چشمک ازان طرف زند، شوخی ماه من نگر
۵
چند خورد سمند تو لاله ز خون عاشقان
گو که گهی به شکر آن روی چو کاه من نگر
۶
کشتنیم بدین گنه کت نظری همی کنم
بوسه چو مست خواهمش، عذر گناه من نگر
۷
سینه ز زخم ناختم چاه شده ست و پر ز خون
رگ چو نمود از درون، رشته چاه من نگر
۸
صوفی خلوت دلم، دامنی از دو دیده خون
پاره مقنع صنم طرف کلاه من نگر
۹
خسرو عاشقان منم، درد دلم که در هوا
گرد شده ست بر سرم، چتر سیاه من نگر
نظرات