امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۱۰۸۳

۱

ای به تپیدن از تو دل، هوش که می بری مبر

وی به خرابی از تو جان، باده که می خوری مخور

۲

خوردن غم ز دل بود، چند به خلق غم دهی

گر غرض اینست، از کسان دل که همی بری مبر

۳

کبک روانی و رهت هست درون سینه ها

دانه دل بخور، ولی دور که می پری مپر

۴

شاه بتانی و بتان بنده تو ز بنده کم

غاشیه نه به فرق شان، بنده که می خری مخر

۵

خسرو خسته را ز تو پرده دل دریده شد

یار، از آن دیگران پرده که می دری مدر

تصاویر و صوت

نظرات