
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۰۸۶
۱
ای چراغ جانم از شمع جمالت نور دار
بارک الله، چشم بد زان روی زیبادور دار
۲
چون دلم را بت پرستی نو شد اندر عهد تو
باری این بتخانه دیرینه را معمور دار
۳
کار دل کردی، برافگن بعد ازین بنیاد عقل
شحنه را چون دور کردی، دست در دستور دار
۴
من نه آنم کز درت سر بر کنم تا زنده ام
گر اجل از کوی تو دورم کند، معذور دار
۵
تا بدانی حال خون آشامی شبهای من
جرعه ای زین باده پیش نرگس مخمور دار
۶
من به جان درمانده و تو ترک بدنامی کنی
می توانی، حال رسوایی چو من مستور دار
۷
خسرو بیچاره مرد نقش شیرین تو نیست
صورت فرهاد کش، در دفتر شاپور دار
نظرات