امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۱۰۸۷

۱

یا رب، این ماییم از آن جان و جهان افتاده دور

سایه وار از آفتابی ناگهان افتاده دور

۲

چون کنم، یاران، که من بیمارم و مرکب ضعیف

جان به لب نزدیک و راهی در میان افتاده دور

۳

بینوا چون بلبلم، بی برگ چون شاخ رزان

کز جمال گل بود، در مهر جان افتاده دور

۴

آنچنان کانداخت چشم بد مرا دور از رخت

باد چشم بد ز رویت آنچنان افتاده دور

۵

دوری از کوی تو سرگردان همه شب تا به روز

در فغان گویی سگی ام ز آستان افتاده دور

۶

در خیال ابرویت تنها و بی کس، سالهاست

شسته در خاکم چو تیری از کمان افتاده دور

۷

یاد کن از چون منی، ای دوست، گر با چون تویی

آنچنان نزدیک بود این دم چنان افتاده دور

۸

گفته ای، تو کیستی؟ مانده درین کو این چنین

بیدلی سرگشته ای از خان و مان افتاده دور

۹

دی خیالت گفت، خسرو، حال تنهاییت چیست؟

چیست همچون حال تنهایی ز جان افتاده دور؟

تصاویر و صوت

دیوان کامل امیر خسرو دهلوی، سعید نفیسی، با همت و کوشش م. درویش - تصویر ۳۶۲

نظرات