امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۱۰۸۸

۱

گر هنر داری مرنج، ار کم نشینی بر ستور

زیر عیسی خر نگر، زیر خزان یکران تور

۲

وز حروفی نام رخش و داردت هر جا، چه سود؟

در عرب وی را کمیت است اسم و در تاتار بور

۳

نیک و بد در آدمی پنهان نمی ماند، چنانک

نافه در جیب ملوک و باده در جام بلور

۴

نفس را چون رام جویی، ساکنی بهتر ز جهد

پیل را چون پست خواهی، چاره نیکوتر ز زور

۵

چند بهر کنجدی کش خورده نتوانی، ز حرص

پا نهی، کایی تهی تگ در ره پیلان چو مور

۶

احمقی باشد که گنجی دارد و خرجیش نیست

بر ستور انبار گوهر کی بود سود ستور؟

۷

مزد دارد عرض بخشش پیش دکان بخیل

خیر باشد چاه کندن بر لب دریای شور

۸

خوار نبود مکر می کو گردد از افلاس خوار

عور نبود منفقی کو گردد از انفاق عور

۹

در عیار سیم و زر تا کی پرستی سنگ را؟

باش تا سیم تو گردد گور و گردد سنگ گور

۱۰

ترک در دنباله کور و ز گورش یاد نه

گور دنبالش روان زانگونه کو دنبال کور

۱۱

صنع یزدان شد چنان، از دیده عیبیش مبین

حسن در زنگ و حبش چون عقل در ملتان و غور

۱۲

با تن سیمین، چو گنج خویش یابی زیر خاک

زال زر رویین تن و پولادوند و سیمجور

۱۳

پر نگیرد بنده خواهش، ذره ذره کن چو ریگ

روغن اندر ریگ ریزی، بیشتر گردد صبور

۱۴

خام تر گردد ز پند معنوی دانای خام

کورتر گردد ز باد عیسوی دجال کور

۱۵

گر به پند از فسق باز آیی چو خسرو، ای حکیم

در جنب سر شستنت باید، چه دریا و چه خور!

تصاویر و صوت

نظرات