امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۱۰۹

۱

باز برقع بر رخ چون ماه بربستی نقاب

گوییا در زیر ابری رفت ناگه آفتاب

۲

همچو لاله داغ دارم بر دل از هجران تو

شد شکر بر آتش عشقت مرا، ای جان، کباب

۳

حسرتم زین قصه می آید که من لب تشنه ام

بی محابا از چه می بوسد کف پایت رکاب؟

۴

ترک من تا بهر رفتن بسته ای آخر میان

در کنارم سیل دیده خون همی راند چو آب

۵

یک خدنگ از ترکشت برکش ز بهر جان من

ناوک از مژگان چه حاجت بهر قتلم بی حساب

۶

همچو غنچه ته به ته خون شد دل من، ای طبیب

شربتی فرما ازان لب، گر همی جویی صواب

۷

ای جدا افتاده، از ما، ما به تو پیوسته ایم

تا به تو پیوسته خسرو کرده از غیر اجتناب

تصاویر و صوت

نظرات