
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۰۹۸
۱
ای رخت از مه جهان آرای تر
وی لبت از می نشاط افزای تر
۲
تر کنم جان در رهت چون ره روی
کاب می ریزد ازان بالای تر
۳
مانده گشتی ار چه از خون دل ریختن
خوی بریز از عارض زیبای تر
۴
خون خود جویم همی، تا در تو دید
از که؟ زین چشم جگر پالای تر!
۵
مردم چشمم نیاساید ز خواب
زانکه هستش روز تا شب جای تر
۶
در غمت آب از سر خسرو گذشت
گر چش از دریا نگشتی پای تر
نظرات