
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۱۰
۱
روز عید است به من ده می نابی چو گلاب
که ازان جام شود تازه ام این جان خراب
۲
جان من از هوس آن، به لب آمد اکنون
به لب آرم قدح و جان نهم اندر شکراب
۳
روزه داری که گشادی ز لبش نکهت مشک
این زمان در دهنش نیست مگر بوی شراب
۴
آنکه خیزان و فتان بود به مسجد زین پیش
هست در میکده خیزان و فتان مست و خراب
۵
دف که او گرد نمی گشت به دور مجلس
می رود دور کنان جانب مجلس بشتاب
۶
می حلال است کنون خاصه که از دست حریف
در قدح می چکد آب نمک آلود کباب
۷
ساقیا، نوش چنان کن که صدا باز دهد
بر سر شارع می گنبد سیمین حباب
۸
هر که را بوی گل و می به دماغ است او را
آن دماغیست که دیگر نکند بوی گلاب
۹
بنده خسرو به دعای تو که آن حبل متین
دست همت زد و پیچید طناب اطناب
نظرات