
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۱۰۴
۱
ای شهسوار، دست به سوی عنان مبر
بر صید تیر مفگن و از خلق جان مبر
۲
چون در شکار بر سر آهو گذر کنی
چشمت بس است، دست به تیر و کمان مبر
۳
در جعد چون کمند تو من صید لاغرم
آزرده می شوم، به زمینم کشان مبر
۴
دانی که چند دست دل اندر عنان تست
آن دست نازنین، به دوال عنان مبر
۵
چند از مه و ستاره تو تنها شنیده ای
شرمی بدار و نام کسان بر زبان مبر
۶
گفتی که نیست یاد منت، از خدا بترس
بر من که سوختم ز فراق این گمان مبر
۷
دل برده ای، بیا، شه مردم شکار، وه
تن لاغر است طعمه زاغ استخوان مبر
۸
سودی بکن، همین که بیایی به سوی من
صبر و قرار خسرو مسکین زیان مبر
۹
دل برده ای، بیا، شه مردم شکار، وه
تن لاغر است طعمه زاغ استخوان مبر
۱۰
سودی بکن، همین که بیایی به سوی من
صبر و قرار خسرو مسکین زبان مبر
تصاویر و صوت

نظرات