
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۱۰۵
۱
از چشم تو که هست ز تو جان شکارتر
دل نیست در جهان ز دل من فگارتر
۲
می گوی تلخ از آن لب شیرین که زهر تست
ز آب حیات بر دل و جان سازگارتر
۳
خلق از تو با کمال وفا با شکایتند
من هر چه بیش می کشیم شرمسارتر
۴
پیش تو جان شکافم و باور نیایدت
هرگز ندیده ام ز تو بی استوارتر
۵
گفتم که هوشیار شو، ای دل، به کار عشق
عقلم به گوش گفت ز من هوشیارتر
۶
در عشق بدگوار بود پند دشمنان
حقا که پند دوست از آن ناگوارتر
۷
پرسی که چون نخست دلت بیقرار نیست
گر باورم کنی قدری بیقرارتر
۸
رخ هر چه بیش بر در تو می زنم به سنگ
بختم نگر که هست زرم بی عیارتر
۹
هم خود برون برآر، چو خسرو بگویدت
کاخر ز چیست چشم من سوکوارتر؟
تصاویر و صوت

نظرات