امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۱۱۱

۱

زاد چون از صبح روشن آفتاب

ساقی خورشید رو در ده شراب

۲

لعل ندهی آن عرق در ده که چون

گل برآرد هم گل ست و هم گلاب

۳

خرم آن کو غرق می باشد مدام

چون خیال دوست در می های ناب

۴

عاشقی با پارسایی هم خوش است

همچنان کافتاد میان باده آب

۵

هست ما را نازنینی می پرست

کو گهم بریان کند گاهی کباب

۶

نیم شب کامد مرا بیدار کرد

من همان دولت همی دیدم به خواب

۷

بیخودی زد راهم از نی تا به صبح

خانه خالی بود و او مست و خراب

۸

آخر شب صبح را کردم غلط

زانکه هم رویش بد و هم ماهتاب

۹

زلف بر کف شب همی پنداشتم

کز بناگوشش برآمد آفتاب

۱۰

خاست از خواب و شرابم داد و گفت

نوش کن بر پادشاه کامیاب

۱۱

شاه قطب الدین، کلید هفت ملک

کز درش دارد جهانی فتح باب

تصاویر و صوت

دیوان کامل امیر خسرو دهلوی، سعید نفیسی، با همت و کوشش م. درویش - تصویر ۷۲

نظرات