
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۱۱۶
۱
ز من چو دل ربودی رفت جان نیز
که در دل داشت شوقت این و آن نیز
۲
ز یاقوت لبت ما را طمعهاست
کز او زنده ست جان و هم روان نیز
۳
رقیبت را مده دشنام ازان لب
که دل را سخت می آید، روان نیز
۴
سر پا بوس تو تنها نه دل راست
که مشتاق است جان ناتوان نیز
۵
دلی بودم، شد آن پابند زلفت
نمی یابم ازو نام و نشان نیز
۶
تعالی الله چه تنگ است آن دهانت؟
که فکر آنجا نمی گنجد، گمان نیز
۷
غمت، خسرو چه گوید آشکارا
که نتوان گفت راز تو نهان نیز
تصاویر و صوت

نظرات