
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۱۳۶
۱
با پسته میگون تو شکر چه کند کس؟
با خنده میمون تو گوهر چه کند کس؟
۲
با روی خود آیینه برابر منه، آیراک
خورشید بر آیینه برابر چه کند کس؟
۳
چون روی توام نیست، جهان را، چه کنم من؟
بی دیدن رویت به جهان در چه کند کس؟
۴
جایی که حدیث لب شیرین تو گویند
نادیده حدیث از لب کوثر چه کند کس؟
۵
ور زلف تو صد جور کند بر دل عاشق
ای ترک، بدان هندوی کافر چه کند کس؟
۶
با چشم جفا کار تو گویم که جفا کن
گوید من از اینها نکنم گر، چه کند کس؟
۷
بسیار بکوشم که رسم من به تو، لیکن
با بخت بد و گردش اختر چه کند کس
۸
گفتی که فلان جهد نکرد از پس وصلم
خون کرد دل سوخته، دیگر چه کند کس
۹
خسرو که فدا کرد دل و جان ز پی تست
ورنه دل ز جان هر دو فنا بر چه کند کس
تصاویر و صوت

نظرات