امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۱۱۳۸

۱

بیا که بزم طرب را چمن نهاد اساس

بیا که باد صبا گشت عیسوی انفاس

۲

بنوش باده گلگون به طرف باغ که من

ز پا فتاده ام از دست محنت افلاس

۳

چه حکمت است ندانم که ساقی گردون

مدام خون جگر می دهد مرا از کاس

۴

کسی ز چهره مقصود خود نیافت نشان

ازان زمان که نهادند سرنگون این کاس

۵

به راه کعبه که از هر طرف کمین گاهی ست

اگر ز خویش گذشتی، قدم منه به هراس

۶

کسی به دلق مرقع، کجا شود درویش؟

چو سینه صاف نباشد، چه سود ترک لباس؟

۷

درون چو پاک شود از کدورت اغیار

تو خواه جامه اطلس بپوش، خواه پلاس

۸

حدیث دوزخ و جنت دگر مگو خسرو

وصال یار طلب کن، گذر ازین وسواس

تصاویر و صوت

نظرات