امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۱۱۴۴

۱

دل من برد، نتوان یافت بازش

که دستی نیست بر زلف درازش

۲

شدم در کندن جان نیم کشته

ز چشم نیم مست و نیم نازش

۳

به من بخشید اجلهای خود، ای خلق

که میرم هر زمان در پیش بازش

۴

چرا محمود از غیرت نمیرد؟

که میرد دیگر پیش ایازش

۵

به کار دوست جان هم نیست محرم

که با بیگانه نتوان گفت رازش

۶

رها کن تا کف پایت ببوسم

پس آنگه شویم از اشک نیازش

۷

شبی خواهم به بالینت شوم شمع

تو در خواب خوش و من در گدازش

۸

دلم افتاد در چوگان زلفش

به بازی گوی دیوانه مسازش

۹

جفاها می کنی بر من، مکن شرم

که شد شرمنده، خسرو زان نوازش

تصاویر و صوت

دیوان کامل امیر خسرو دهلوی، سعید نفیسی، با همت و کوشش م. درویش - تصویر ۳۷۹

نظرات