
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۱۴۹
۱
ای زده ناوکم به جان، یک دو سه چار و پنج و شش
کشته چو بنده هر زمان، یک دو سه چار و پنج و شش
۲
گفته به وعده گه گهی یک شب از آن تو شوم
روز گذشته در میان، یک دو سه چار و پنج و شش
۳
گفت صبا ز غیرتم کاید اگر ز کوی تو
همره بوی تست جان، یک دو سه چار و پنج و شش
۴
پیش در تو هر نفس از هوس دهان تو
بوسه زنم بر آستان، یک دو سه چار و پنج و شش
۵
منع دو چشم کن که شد از دل خسته هر دمی
رایت آن دو ناتوان، یک دو سه چار و پنج و شش
۶
گاه نظاره چون که تو جلوه کنی جمال را
کشته شوند عاشقان، یک دو سه چار و پنج و شش
۷
آه و فغان ز مردمان بس که همی کند دمی
خسرو خسته دل فغان، یک دو سه چار و پنج و شش
نظرات