امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۱۱۵۴

۱

گر مرا با بخت کاری نیست، گو هرگز مباش

ور به سامان روزگاری نیست، گو هرگز مباش

۲

سر به خشت محنتم خوش گشت، گر تاج سری

بهر چون من خاکساری نیست، گو هرگز مباش

۳

من سگ خشک استخوانم بس که از تیر قضا

بهر من فربه شکاری نیست، گو هرگز مباش

۴

هر خسی را از گلستان جهان گل‌ها شکفت

گر مرا بوی بهاری نیست، گو هرگز مباش

۵

چهره زرین و سیمین سینه ترکان بسم

با زر و سیمم شماری نیست گو هرگز مباش

۶

آسمان‌وار است دامان مراد ناکسان

گر مرا پیوند داری نیست، گو هرگز مباش

۷

غم خود از عشق است، گو در جان من جاوید باد

گر غمم را غمگساری نیست، گو هرگز مباش

۸

عشقبازی با خیال یار هم شب‌ها خوش است

با وی ار بوس و کناری نیست، گو هرگز مباش

۹

سرخوشم از درد و درد از ساقی عیش و طرب

بهر من چون درد خواری نیست، گو هرگز مباش

۱۰

من خراب و مست یاران هم، که بردارد مرا؟

گر به مجلس هوشیاری نیست، گو هرگز مباش

۱۱

مجلس عیش است و جز خسرو همه مستند اگر

ناکسی و نابکاری نیست، گو هرگز مباش

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
دکتر محمدعلی شیوا
۱۳۹۹/۰۱/۲۹ - ۰۹:۲۹:۰۹
سر به خشت محتنم خوش گشت، گر تاج سریمحتنم در این بیت معنایی ندارد. در نرم افزار دُرج هم محتنم درج شده. دیوان امیرخسرو در اختیارم نیست تا ببینم. احتمالا محتشم درست باشد در برابر خاکساری.لطفا با نسخه چاپی برابر نهاده شود و واژه‌ِ درست نوشته شود. ممنون
user_image
دکتر محمدعلی شیوا
۱۳۹۹/۰۱/۲۹ - ۰۹:۳۲:۲۷
البته به احتمال قوی محنتم بوده که اشتباه تاپ شده است.
user_image
دکتر محمدعلی شیوا
۱۳۹۹/۰۱/۲۹ - ۰۹:۳۳:۲۸
همانطور که من خود تایپ را تاپ نوشتم....