
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۱۵۵
۱
مست و لایعقل گذشتم از در میخانه دوش
سالکی دیدم نشسته پیش پیر می فروش
۲
گشته از دنیا و مافیها به کلی اختیار
از پی یک جرعه می بر باده داده عقل و هوش
۳
مطربان افتاده بی خود هر یکی بر یک طرف
از نفیر آسوده چنگ و از فغان بربط خموش
۴
شمع مجلس ایستاده زرد و لرزان و نزار
آتشی بر سر دویده آمده خوش خوش به جوش
۵
خواستم تا بگذرم زان در که ناگه از درون
چشم سالک بر من افتاد و در آمد در خروش
۶
گفت، ای غافل، کجایی چند گردی هر طرف؟
بگذر از خویش و در آور شرب ما یک جرعه نوش
۷
تو هم از دردی کشان شو در خرابات مغان
تا بیابی هر چه خواهی، این نصیحت دار گوش
۸
نیست در خورد تو خسرو این حکایتها برو
آتشی چندان نداری، بیهده چندین مجوش
تصاویر و صوت

نظرات