امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۱۱۵۷

۱

ما به جان درمانده و دل سوی ما می خواندش

وه که این بر خود نبخشوده کجا می خواندش؟

۲

تا هوس بد زیستن، دل را همی گفتم مخوان

چون ز جان برخاستم بگذار تا می خواندش

۳

چون ستاده بهر رفتن دین و دل بیگانه خواه

غیرتی هم نیست کز دست صبا می خواندش

۴

خیز، ای ابرو ببر زین دیده آبی و بشوی

پای آن سرو و بگو آنگه که ما می خواندش

۵

مردمان را زو بلای دل، مرا تشویش جان

من قیامت خوانم و خلقی بلا می خواندش

۶

چشم او در جادویی تا خلق دیوانه شوند

خلق دیوانه شده هر دم دعا می خواندش

۷

خوانمش در جان و گوید خانه من نیست این

با چنین بیگانگی دل آشنا می خواندش

۸

ما و مردن بر درش، مشتاق را با آن چه کار؟

کو همی راند ز پیش خویش یا می خواندش

۹

راست می گویند، باشد کور عاشق، زانکه نیست

خاک پایش، چشم خسرو توتیا می خواندش

تصاویر و صوت

دیوان کامل امیر خسرو دهلوی، سعید نفیسی، با همت و کوشش م. درویش - تصویر ۳۸۵

نظرات