
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۱۶
۱
چه آفت ست نمی دانم این به زیر نقاب
که تا نمود نمود آنچه، سینه گشت خراب
۲
تو رخ بپوشی که از هفت پرده بنماید
چو آفتاب فروزنده از چهارنقاب
۳
تو زلف را ز کله بشکنی عجب نبود
که دل به لنگر خورشید پروره به نقاب
۴
مرا از ابروی تو شبه حسی رود به نماز
که سجده می کنیم و صورت ماست در محراب
۵
تو می کشی و کسی را که می شود بیهوش
ذبیحه را چه خبر تا چه می کند قصاب
۶
مرا که سوخته گشتم ز آفتاب رخت
ازان لب ار بتوانی، به شربتی دریاب
۷
ولی سوال مرا در جواب می لنگی
مر که در شکر آلوده گشت پای دناب
۸
شتاب می کندم عمر در فراق مکوش
ترا که از پس عمری بدیده ام مشتاب
۹
چه سحرها که به مدح تو کرده ام پیدا
که خسرو اسفنم خوانده ای اولوالالباب
نظرات