
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۱۶۹
۱
ای لب چون شکرت چشمه نوش
ای رخ چون قمرت غارت هوش
۲
ورق گل بدریده ست صبا
تا بدید آن خط چون مرزنگوش
۳
هر دم از روی خوی آلوده تو
لاله را خون دل آید در جوش
۴
دل عشاق چنان می ببری
که خبر می نشود گوش به گوش
۵
کسی بود آنکه نشینم با تو
باده در دست و گل اندر آغوش
۶
من قدح دیر ندارم بر دست
تا تو مستانه نگویی که بنوش
۷
لب نهم بر لب لعلت، وانگاه
می لبالب کنم و نوشانوش
۸
خسروا، توبه چو نی در حد تست
باری اندر طرب و مستی کوش
نظرات
جهن یزداد