
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۱۸۲
۱
گر، ای نسیم، ترا ره دهنده در حرمش
ببوسی از من خاکی نشانه قدمش
۲
بخوان به حضرت او زینهار از سر سوز
تحیتی که نوشتم، همه به خون رقمش
۳
ز بعد عرض تحیت اگر به ما برسد
غریب تا نشماری ز غایت کرمش
۴
میان دلبر و دل حاجت رسالت نیست
ولیک هم بنوشتیم ماجرای غمش
۵
به تشنگان بیابان بحر باز رسان
که آب خضر نیابی ز رشحه قلمش
۶
طراز زر نبود زیب جامه عشاق
بر آستین بود از داغ عاشقی علمش
۷
ز خون دیده خسرو عجب مدار که خلق
به جای نقل جگر می دهند دمبدمش
نظرات