امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۱۱۸۴

۱

قبا و پیرهن او که می رسد به تنش

من از قباش به رشکم، قبا ز پیرهنش

۲

کرشمه می کند و مردمان همی میرند

چه غم ز مردن چندین هزار همچو منش

۳

عجب، اگر نتوان نقش خاطرش دریافت

ز نازکی بتوان دید روح در بدنش

۴

طفیل آنکه کسان را به زلف در بندی

بیار یک رسن و در گلوی من فگنش

۵

به کوی او که شوم خاک، نیست غم مگر آنک

ز باد گرد غم آلود من رسد به تنش

۶

شهید عشق که شد یار در زیارت او

مبارک آمد و فرخنده خلعت کفنش

۷

وصال با وی ازین بیش نیست عاشق را

که کشته گشت و در آمد به زلف پر شکنش

۸

زبان که خواست ز تو، خسروا، نکردی فهم

کنایتی ست که برگیر تیغ و سرفگنش

تصاویر و صوت

دیوان کامل امیر خسرو دهلوی، سعید نفیسی، با همت و کوشش م. درویش - تصویر ۳۹۳

نظرات