امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۱۱۹۹

۱

زلفت که باد از هر طرف گه گه پریشان داردش

هر مو که برباید ازو زنجیر صد جان داردش

۲

جوری که هر دم می کند، گر مردمی باشد درو

آخر ز چندان کرده ها وقتی پشیمان داردش

۳

خاکی که از کویت برم، در دیده پنهانش کنم

مفلس که یابد گوهری ناچار پنهان داردش

۴

گفتار تو کاید برون از جان و در جان در رود

مردم کش است از چه لبت، گر آب حیوان داردش

۵

دور از من آن کو دور شد از چون تویی نزدیک من

تلخ است عیشش در فلک در شکرستان داردش

۶

پروانه ای کش ناگهان شمعی به مهمان در رسد

خود را مگر بریان کند، دیگر چه مهمان داردش؟

۷

بیچاره خسرو را گهی هوش همی باشد، ولی

هوشی که از مردم برد گو تا به سامان داردش

تصاویر و صوت

نظرات