امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۱۲۰۳

۱

هر کس نشسته شاد به کام و هوای خویش

بیچاره من اسیر دل مبتلای خویش

۲

هم جان درون این دل و هم دوست، وه که من

خوناب‌ها خورم ز دل بی‌وفای خویش

۳

فرداست ار به بنده جدایی، دلا، بیا

کامروز نوحه‌ای بکنم از برای خویش

۴

تا من از آنِ دل شدم و دل از آنِ دوست

این جان من کیای من و من کیای خویش

۵

من در هوای یار برم پی که برپرم؟

پرنده به ز من که پرد در هوای خویش

۶

یک تن چو صد نمی‌شود از بهر دیدنت

صد جا خیال خویش نشانم به جای خویش

۷

جانا، رسم به کوی تو من آن کبوترم

کاید به میهمانی شاهین به پای خویش

۸

بارنده بر تو ناوک آه و منت ز ره

بافم ز آب دیده ز باد دعای خویش

۹

خسرو ز خویش بهر تو بیگانه شد، چنانک

گویی که هیچ گاه نبود آشنای خویش

تصاویر و صوت

نظرات