امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۱۲۱۴

۱

ای ز سودای تو در دل رونق بازار عشق

مرهم جانهاست از یاد لبت آزار عشق

۲

دی که می رفتی به پیش عاشقان غمزه زنان

دیگران بسمل شدند و من شدم مردار عشق

۳

من بدان نذرم که گر میرم به سویم بنگری

بین که چون من چند کس مرده ست در بازار عشق

۴

تیغ خود بگذار تا وام تو بگذارم، از آنک

وام معشوق است سر بر گردن عیار عشق

۵

هر زمان از صید فتراک تو غیرت می برم

کانچنان من بر نبستم خویش در دربار عشق

۶

عاشق از بر زیستن میرد، رخش بنمای سیر

تا بمیرد زان مفرح جان کنان بیمار عشق

۷

از دعایت من چو، ای زاهد، نگشتم نیک بخت

تو بیا، باری چو من بدبخت شو در کار عشق

۸

آنکه بیداریش بهر خواب خوش با شاهد است

شاهدش دان آنکه حق است این چنین بیدار عشق

۹

خسروا، با جان و دل هم قصه جانان مگوی

زانکه نتوان گفت با نامحرمان اسرار عشق

تصاویر و صوت

نظرات