
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۲۲۳
۱
نگارا، صحبت از اغیار بگسل
گل خندان من، از خار بگسل
۲
نخست از بند جان پیوند بگشای
پس آنگه دوستی از یار بگسل
۳
ندانم تا که گفت آن بی وفا را
که مهر از دوستان یک بار بگسل
۴
بزن مطرب ز رحمت راه عشاق
رگ جان و دل افگار بگسل
۵
اگر سوده شود ز ابریشم چنگ
گلیم صوفیان را تار بگسل
۶
چرا مینالی، ای بلبل، چنین زار
نمی گفتم از آن گلزار بگسل
۷
درون بتخانه و بیرون مناجات
مسلمان شو، دلا، زنار بگسل
۸
کمند عشق را نتوان گسستن
برو سر رشته پندار بگسل
۹
نیابی داد خوبان، خسرو، از کس
بزن دست و عنان یار بگسل
نظرات