
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۲۲۷
۱
ترک من رفتم ز کویت گر ز من گشتی ملول
خیر بادت میکنم یک سجده فردا قبول
۲
زور و زر باشند اسباب وصال، اما مرا
نیست چیزی غیر زاری در تمنای وصول
۳
بس که چشمم سیل خون میبارد از هجران تو
کاروان در ره نمییابد ز گل جای نزول
۴
دمبهدم از خون دل با تو نویسم نامه، لیک
جز نسیم صبحدم دیگر نمییابم رسول
۵
در حریم کعبه روحانیان، یعنی که دل
جز خیال دوست کس را نیست امکان نزول
۶
تا بخواند آیت عشق از خط مشکین بار
رفت از یادم روایات فروغ بیاصول
۷
عاقلان گر غافلند از حال خسرو، عیب نیست
از مجانین کی خبر دارند ارباب عقول؟
نظرات