امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۱۲۲۸

۱

می‌رود یار و مرا آزار می‌ماند به دل

وایِ مسکینی کِش آن رفتار می‌ماند به دل

۲

زیستن دشوار می‌بینم که از غمزه مرا

اندک‌اندک هر زمان آزار می‌ماند به دل

۳

پند می‌گویی، ولی معذور داری دوست، زانک

دل پریشان دارم و دشوار می‌ماند به دل

۴

گر شود، جانا، دلم زیر و زبر بر حق بود

زان که زلف تو نه بر هنجار می‌ماند به دل

۵

وه که جانم بر لب آمد، چند بی‌خوابی کشم

کاندکش می‌بینم و بسیار می‌ماند به دل

۶

گر نخواهی کشتنم غمزه زنان زین سو میا

کان مژه هرشب مرا چون خار می‌ماند به دل

۷

این هم از بخت است کِت در دل نباید گفت من

ورنه از خسرو همین گفتار می‌ماند به دل

تصاویر و صوت

دیوان کامل امیر خسرو دهلوی، سعید نفیسی، با همت و کوشش م. درویش - تصویر ۳۱

نظرات