
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۲۲۹
۱
من مسکین چه کنم، پیش که گویم غم دل؟
که ز عشق تو به جز غصه ندارم حاصل
۲
ای صبا، حال دل من بر دلدار مگوی
که جهانی ز غم عشق تو لایعقل
۳
غافل از یاد تو یک لحظه نیم تا دانی
زینهار از من دلخسته نباشی غافل
۴
طمع دانه کند مرغ که در دام افتد
ورنه در دام غم و غصه نیفتد عاقل
۵
خلق را میل به حوران بهشتی باشد
چه کنم، نیست مرا جز به تو خاطر مایل
۶
به وصال تو بس امید وفا بود مرا
آه کاندیشه غلط بود و تصور باطل
۷
به قیامت برد از عشق تو حسرت خسرو
که به تشریف وصال تو نگردد واصل
نظرات