امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۱۲۳۴

۱

همی خواهم ترا بینم، نظر سویی که من دارم

به خوبان دیدنم خو شد، عجب خویی که من دارم

۲

اگر بر خاک می غلتم مرا دیباست با رویت

تعالی الله، عجایب پشت و پهلویی که من دارم

۳

ز بندت چون جهم آخر که هر یک بند زلفت را

گره بر بسته ام محکم به هر مویی که من دارم

۴

جفایت هر که را گویم همه کس روی تو بیند

به پیشت چون توان دیدن بدین رویی که من دارم

۵

ترازو کردی از من تیر و گویی بر کشم آن را

چه خواهی برکشیدن زین ترازویی که من دارم

۶

اشارت کن ز ابرو تا کشم سر زیر پای تو

کز آن چوگان توان بردن چنین گویی که من دارم

۷

صبا دی آمد از کویت دماغم خوش شد از بویت

دماغی خوش توان کردن ازین بویی که من دارم

۸

دو چشمم جوی شد، گر تو نداری آرزوی من

تماشا هم نمی آیی درین جویی که من دارم

۹

لطیفه گوییم، خسرو، توانی زیست در هجرم

توانم، خاصه با این زور بازویی که من دارم

تصاویر و صوت

نظرات