امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۱۲۳۹

۱

نترسم از بلا چون دیده بر رخساره ای دارم

که جان غم کشی بی غیرتی بیکاره ای دارم

۲

بخواهم سوخت روزی عاقبت این آشنایان را

که هر شب بر سر کویش رهی خونخواره ای دارم

۳

نظر در یار مشغول است و جان در بار بربستن

تو، ای نظارگی، دانی که من نظاره ای دارم

۴

نمی دانم، حکیما، دل کجا شد در جگر خوردن

ببینی در غریبستان یکی آواره ای دارم

۵

برآمد دودم از جان، چند سوزم زین دل پاره

مسلمانان، نه دل دارم که آتش پاره ای دارم

۶

چو خاک خفتگان رفتم به رخ، و اکنون که حاصل شد

چگونه بر چنان یاری چنین رخساره ای دارم؟

۷

ز آه خسروش، یارب نگیری گر چه آن نادان

نیارد هیچ گه در دل که من بیچاره ای دارم

تصاویر و صوت

دیوان کامل امیر خسرو دهلوی، سعید نفیسی، با همت و کوشش م. درویش - تصویر ۴۴۰

نظرات