امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۱۲۴۱

۱

به چشم تر دمی کاندر دل بریانش می‌دارم

وی اندر خواب و من نزدیک خود مهمانش می‌دارم

۲

خیال زلف او را رنجه می‌سازم، بیا، ای جان

که بیرون آید، آنگه چشم بر جولانش می‌دارم

۳

رخ او بینم و با خویشتن گویم، نمی‌بینم

عجایب غیرتی کز خویشتن پنهانش می‌دارم

۴

اگر میرم، فسوسی نیست بر جانم، جز این حسرت

که جان بویش گرفت از بس که اندر جانش می‌دارم

۵

هنوز از غارت سیمین برآن آخر نمی‌گردد

دل خسرو که، چندین سال شد، ویرانش می‌دارم

تصاویر و صوت

نظرات