
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۲۴۵
۱
همیشه در فراقت با دل افگار می گریم
غمت را اندکی می گویم و بسیار می گریم
۲
شبی کاندر حریمت ره نمی یابم به صد زاری
به حسرت می نشینم در پس دیوار می گریم
۳
اگر مردم به مستی، گاه گاهی گریه ای دارند
چه حال است این که من هم مست و هم هشیار می گریم؟
۴
گهی در خلوت تاریک از هجر تو می نالم
گهی در فرقتت در کوچه و بازار می گریم
۵
چه سوز است این نمی دانم به جان خسرو مسکین؟
که چون ابر بهار اندر سر کهسار می گریم
نظرات