امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۱۲۴۶

۱

خراش سینه خود با یکی خونخوار می گویم

حساب عمر می دانم که غم با یار می گویم

۲

فراهم کی شود ریش دلم زینسان که من هر دم؟

حدیث آن نمک پیش دل افگار می گویم

۳

به جانان گفته ام ناگه نخواهد رفت جان، یارب

نمی دانم چه نام است این که من هر بار می گویم

۴

درون خویش خالی می کنم زان زنده می مانم

که ذکرت شب و روز پیش در و دیوار می گویم

۵

چو مجنون در بیابان غمم دور از رخ لیلی

که درد خویشتن با پشته های خار می گویم

۶

زبانم تیشه فرهاد شد بهر دل سنگین

ز بس کافسانه شیرین خود بسیار می گویم

۷

من از سر زنده گردم گر تو با من یک سخن گویی

تو می دانی نگویی، لیک من گفتار می گویم

۸

اگر با من ز بد گفتن خوشی، ای من فدای تو

تو بد می کن که من بهر تو استغفار می گویم

۹

رقیبا، بر حقی، گر باورت ناید غم خسرو

که من تیمار بلبل پیش بوتیمار می گویم

تصاویر و صوت

دیوان کامل امیر خسرو دهلوی، سعید نفیسی، با همت و کوشش م. درویش - تصویر ۴۰۷

نظرات