امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۱۲۵۸

۱

چو دادی مژده این نعمتم کت روی بنمایم

رها کن کز کف پای تو زنگ دیده بزدایم

۲

به پات ار دیده سایم، زنده گردم، لیک کشت آنم

کز این خون غم آلوده چگونه پات آلایم

۳

ز خون دیده خود شرمسارم پیش تو، کز وی

همه یاقوت قلب این نثار آن چنانم پایم

۴

جهانی نرخ یک نظاره کردی در جمال خود

دو عالم گر بود دستم، برین بالا بیفزایم

۵

بمیرم زین هوس کاید شبی خواب و ترا بینم

چو از خواب اندر آیم، هم به رویت چشم بگشایم

۶

شنیدن چون توانم ذکرت از گفتار هر غیری

چو گویم نام تو، خواهم زبان خود فرو خایم

۷

مزن طعنه که از کویم عزیز چشمها گشتی

که آخر خاک در می ریزم، این، نه سرمه می سایم

۸

بباید سوختن صد بار و بازم آفرید از سر

کز آنسان پاک گردم کاتشت را سوختن شایم

۹

دعا این می کند خسرو که گردم خاک در کویت

مگر بختم کند یاری که روزی زیر پات آیم

تصاویر و صوت

نظرات