
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۲۶
۱
تقدیر که یک چند مرا از تو جدا داشت
از جان گله دارم که مرا زنده چرا داشت
۲
اندوه جدایی ز کسی پرس که یک چند
دور فلک از صبحت یارانش جدا داشت
۳
دیوار ترا من حله خار نخواهم
هجرت به دلم گر چه که صد رخنه روا داشت
۴
داغی دگر اینست که از گریه بشستم
آن داغ که دامانت ز خون دل ما داشت
۵
صوفی که خرامیدن تو دیده به صد صدق
بدرید مصلا و کله در ته پا داشت
۶
خسرو به وفای تو دهد جان که در آفاق
گویند همه کان سگ دیوانه وفا داشت
نظرات