امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

شمارهٔ ۱۲۶۱

۱

ای گل، صفت حسنت بر وجه حسن گویم

سر تا به قدم جانی، کفر است که تن گویم

۲

آن میم دهان داند از ابروی چون نونش

نی نی که غلط گفتم، من دانم و من گویم

۳

هی هی سخن کفرست آن موی رسن گفتن

ببریده زبان بادم، گر بیش رسن گویم

۴

زلفی که ازو آید بویی چو دم عیسی

بس فکر خطا باشد گر مشک ختن گویم

۵

چشمم که دو صد دریا دارد نه به هر مژگان

این قلزم پر خون را چون نام عدن گویم

۶

پیراهن خود گلها سازند قبا در خون

گر از رخ جانبخشت وصفی به ختن گویم

۷

گفتی ز دهان من، خسرو، تو حدیثی گوی

در وصف دهان تو من خود چه سخن گویم؟

تصاویر و صوت

نظرات