
امیرخسرو دهلوی
شمارهٔ ۱۲۸۱
۱
بتی هر روز بر دل میر سازم
به خوردن خون خود را تیر سازم
۲
تنی پیرم گرفتار جوانان
بدین طفلی چه خود را پیر سازم؟
۳
دل پاره نیارم دوخت هر چند
رگ جان رشته تدبیر سازم
۴
چو کافوری نخواهد گشت روزم
ضرورت با شب چون قیر سازم
۵
نه پای آنکه بگریزم ز تقدیر
همان بهتر که با تقدیر سازم
۶
ندارم چون به حال صدق تا کی
ز زهد آیینه تزویر سازم
۷
بس از بیهوده گفتن، خسرو، آن به
همه قوت تو مرغ انجیر سازم
تصاویر و صوت

نظرات